اول؛ تلاش برای جریانسازی هنری و دوم؛ بهره گرفتن از ظرفیت غنی هنر در بیان مفاهیمی همچون عدالت و نوعدوستی.
از اینکه برگزارکنندگان این سمپوزیوم تا چه حد به اهداف از پیش تعیین شده خود دست یافتند و نیز کاستیهایی را که در آن وجود داشت، میتواند مورد نقد و بررسی قرار بگیرد، بیخبریم. به طور کلی این حرکت بایستی به عنوان اقدامی مثبت در عرصه فرهنگ و هنر جامعه مورد ارزیابی قرار گیرد.آنچه در این مطلب بیان میشود، نه در باب رئوس ذکر شده در امور سیاستگذاری و مدیریتی بلکه نگاهی است به آثار پدید آمده در این سمپوزیوم.
در این نگاه مختصر نکاتی مطرح میشوند تا خواننده به ارزشهای نهفته در این رویداد رهنمون شود.
در این سمپوزیوم شاهد بودیم که تعدادی از هنرمندان ایرانی و خارجی در یک فعالیت مشترک کنار هم قرار گرفته بودند و زمینهای فراهم شده بود تا هر یک از آنان در ایجاد ارتباط و گسترش دایره گفتمان، تعمق بیشتر کنند.
هنرمند از کنج آتلیهاش بیرون آمده و در معرض نگاه مستقیم افراد جامعه قرار گرفته بود. این رودررویی نقاش با تماشاگر میتواند به معنای کنار رفتن پردهها از بسیاری از اسرار یک تابلوی نقاشی باشد؛ چرا که هم تکنیکهای نقاش آشکار میگردد و هم اهداف و انگیزههای وی به پرسش و پاسخ درمیآید.
آثار خلق شده در این سمپوزیوم، هر یک ما را به سوی دنیای متفاوت هنرمندان میکشاند. تماشاگر فرصتی را مییابد تا اندیشهها و احساسهای هنرمندان را بهتر دریابد و تلاش کند خود را به دنیای آنان نزدیک سازد، با هر یک از آنها همراه شود تا لذتی هر چه بیشتر از عالم هنر نصیب خود کند.
در مقابل هر یک از تابلوهایی که قرار میگیریم هر کدام به گونهای ما را درگیر خود میسازد. پنجرهای که یک تابلو در برابرمان میگشاید، در مقابل تابلویی دیگر به رویمان بسته میگردد. تابلویی ما را در خود غرق میکند و تابلویی دیگر ما را در سطح نگه میدارد و یا حتی پس میزند. در دنیای تقابل رنگها و فرمها غوطهور میشویم.
با معناهای گوناگونی کشمکش میکنیم. و در پایان تماشاهایمان، عالم پررمز و راز هنر همچنان برایمان دستنیافتنی باقی میماند.
آنچه که در نگاهی کلی از نمایشگاه آثار این سمپوزیوم دستگیرمان میشود این است که بیهوده خود را درگیر پیدا کردن ارتباط میان فرم و محتوا نسازیم. گرچه موضوع سمپوزیوم، عدالت و نوعدوستی بوده است، اما جستجوی چنین موضوعی در این نقاشیها ظاهراً مشکل است.
هر تابلویی مسئله خاص خودش را در ذهن ما ایجاد میکند. پرسشی که در برابر نقاشی ناصر آراسته برای ما مطرح میشود هرگز در برابر نقاشی یوری دولان مطرح نمیشود. وقتی در مقابل تابلوی ناصر آراسته میایستیم با یک نقاش مرکزگرا مواجه میشویم که ما را به سوی وحدت، انسجام، کمال و معنویت هدایت میکند و این مسئله برای ما مطرح میشود که این هنرمند چگونه و از چه طریق توانسته است چنین مفاهیمی را در شکلی ناب به ما القا نماید.
اما در کاری که از یوری دولان (از کشور اسلواکی) بر روی دیوار است، برخوردی تجربی با رنگ و فرم را برای ما بازگو میکند، که سرانجام خوبی هم پیدا نکرده است، در آن نشانی از وحدت و کمال دیده نمیشود و به نظر میرسد نازیباییهای آن بر زیباییهایش غلبه دارد.آنچه که در کارهای ناصر عزیزی برتری دارد و عنصر مسلط نقاشی او را تشکیل میدهد، فیالبداهگی، کالیگرافی، تکرنگی و پرهیز از ریزهکاری است.
عزیزی قصد مسحور کردن ما را از طریق رنگ و نقوش ظریف و پرکار ندارد بلکه تلاش میکند با کلیت ترکیببندیاش کارساز باشد. عزیزی تماگرش را در حسرت لکهای رنگ میگذارد. در حالی که فرح اتاسی سوری الاصل مقیم فرانسه و یا الکساندر ارمین اهل روسیه از زمره نقاشانی هستند که تقابل رنگهای سرد و گرم را اساس کارهایشان قرار دادهاند.
در حالی که ایرج امامی و خسرو خسروی و احمد وکیلی، در نقاشیهای خود فیگورهای متعددی از انسانها را به تصویر کشیدهاند اما ترکیببندیهای متفاوت آنها هر کدام احساسی کاملاً متفاوت در ما ایجاد میکنند. ترکیببندی چرخشی ایرج امامی و ترکیببندی متراکم احمد وکیلی، انرژی زیادی را در خود ذخیره دارند و آرایش خطی و فاصلهدار آدمهای خسرو خسروی هم آنقدر کشش دارد که چشمهای بیننده را در سطح تابلو به حرکت درآورد.
استانوچرنی از کشور اسلواکی ، عمار بوراس از الجزایر و علی جبار حسین عراقی مقیم دانمارک هنرمندانی هستند که نقاشیهای آنان ترکیبی از فرمهای انتزاعی و فیگوراتیو است.
گرچه پراکندگی فرمهای متنوع و فضاهای خالی در کارهای استانوچرنی غلبه دارد، ترکیببندی قدرتمندانه علی جبارحسین، تماشاگران را لحظههای بیشتری به تأمل وامیدارد و کار ظریف و ماهرانه عمار بوراس با رنگ در زمینه سیاه و سفید نقاشیاش، او را در مرتبهای بالا از شناخت ارزش رنگ قرار میدهد.
اگر در آثار پدید آمده در این سمپوزیوم بخواهیم به دنبال نقاشیهایی باشیم که ما را در لایههای دیگری فراتر از روابط میان عناصر بصری درگیر میسازد، بدون شک نقاشی مهرداد محبعلی در رأس آنها خواهد بود.
همه دغدغه محبعلی این است که بیننده خود را پس از به تله انداختن از طریق شکلهای آشنایی مانند صندلیها، پاکتهای نامه و آسمان ابری، کاری کند که نتواند از درون آن رها شود.
او تعبیرها و تغییرهای بیپایانی را در پیشروی بیننده خود قرار میدهد و زمان تأمل و لذت را برای او طولانیتر میسازد. فضای معماگونه و مرموز نقاشیهای محبعلی را به گونهای دیگر در کارهای وارول توپاچ اهل ترکیه و نگینیکه از کشور فرانسه مشاهده میکنیم.
ترکیببندیهای غریب و فضاهای پرایهام این سه هنرمند از کارهای درخشان این سمپوزیوم هستند.در میان آثار این نمایشگاه شاهد کاری متفاوت از آنه محمد تاتاری هستیم. این هنرمند سعی در به نمایش گذاشتن ریتم دلپذیر از فرمها و به وحدت رساندن اجزای متعدد و متنوعی از شکلها و رنگها دارد و بخشی از پارچهای را که برروی آن نقاشی کرده است و تکههایی بر روی آن دوخته است را برروی کف زمین میگستراند.
یانا ترونکا اهل اسلواکی در نقاشی چهار لته خود سعی در ارائه اثری تزئینی و به دور از دغدغههای معناگرایی داشته است.این هنرمند فضایی با رنگها و منحنیهای لطیف و زنانه خلق کرده است. او را میتوان از منظر محتوایی در مقابل نقاشان فیگوراتیوی همچون کامیار صادقی و زدنکو باسیک از کرواسی قرارداد که سعی در القای حسی معنوی در تماشاگران خود دارند.
در مجموع میتوان چنین گفت که ماحصل این سمپوزیوم گرچه در کل به عنوان حرکتی ارزشمند قابل تقدیر است اما مجموعه آثار خلق شده در آن را چه از سوی هنرمندان ایرانی و چه هنرمندان خارجی، نمیتوان آثاری به یادماندنی و تأثیرگذار در جریان هنری ایران به حساب آورد.